کاش مابین ماندن و رفتن، مثل یک بغض گیر می کردی
من خداحافظی نمی کردم، تو مرا ناگزیر می کردی
اشک هایم امان نمی دادند، کاش اشک مرا نمی دیدی
تو که یک پا \"شریعتی\" بودی کاش من را \"کویر\" می کردی
گرچه زیبایی تو حرف نداشت از تو گفتن برایم آسان بود
تا برای تو یک غزل بشوند واژه ها را اجیر می کردی
گفته بودی که عشق کافی نیست، گفته بودی به فکر نان باشیم
درد ما نان نبود، من را تو با دو تا بوسه سیر می کردی
گرچه دستت نسیم سردی داشت باز با گرمی همان لبخند
لحظه ی تلخ یک جدایی را داشتی دلپذیر می کردی
تو که قدر مرا ندانستی...من که خود مرد زندگی بودم
آرزو داشتم که عمرت را پای یک مرد پیر می کردی