بایـــد رفت تا بعضــــــــــــــــــی چیزها بماند.
اگر نروی هر آنچـــــــــــــــه ماندَنیســــت خواهد رفت.
اگر بروی شـــاید با دل پُر بروی و اگر بمانــــــــی با دســـــت خالی خواهــــی ماند.
گاهی باید رفـــــــــــت و بعضی چیزها را که بردنی ست با خود برد،
مثل یـــــاد، مثل خاطــــــــره، مثل غــــــرور،
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشــــــــــــــت، مثل یـــــاد، مثل خاطــــره، مثل لبخــند.
رفتنت ماندنــــــی می شود وقتــــــــی که باید بروی، بروی!!!
و ماندنت رفتنی مــــی شود وقتی که نباید بمانی، بمانی!!!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنــــــــــت را گران بها کند.
برو و بگذار رفتنت بیش ازآنکه دردی بر دلی بنشاند،
خاطــــــره ای پر حســـــرت بشــــود.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش ِ دل کســــــی
که شـــــــــــکســــــــــــتــــن غـــــــرورت
برایـــــــــش از شــــــــــکستن ســــــکـــــــوت آسان تر باشـــــــــد.
عشقت را بردار و برو. خوب بــــــرو. زیبــا بـــرو.
سر به زیر برو هرچند با اندوه.
با لبخندی بر لب برو هر چند باری سنگین بر دل و دوش.
شاد برو، شاد از این باش که اگر تُرا او نشناخت، عشق شناخت.
برو و بدان هر جا بروی دست عشق را بر شانه خود حس خواهی کرد.
نگاهت عاشقانه خوهد شد و صدایت آشنا.
وقار را در گامهایت می توان دید و اندوهـــــــــــــــــــی عارفانه را در لبخندت.
ذائقه جانش تلخ می شود از شور و شیرین های زودگذر
و غبار می نشیند بر آینه روحش.
رفــــتـــن همیشــــــــــــــــه بد نیســــــــــــــــت.
آنگونه باید بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حـــــــــس شود.
آنگونه برو که هیچ نگاهی نتواند ترا انکار کند و هیچ دلی نتواند ...
بـــــرو، فقــــــــط برو.....!!!
وقتی بروی همه چیزهایی که باید بیاید می آید...................!!!