موضوع انشاء:ازدواج را توصيف كنيد!!


زمان جاری : چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404 - 12:28 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم




تعداد بازدید 348
نویسنده پیام

هرچی آهنگ با ویلون
ارسال‌ ها : 907
تشکر ها : 619
تشکر شده : 1254
عضویت : 28 /5 /1393
محل زندگی :
مشهد
حالت من :
سیستم عامل :
اُپراتور :
تیم محبوب :
تیم خارجی :
مرورگر من :
وبلاگ من :
موضوع انشاء:ازدواج را توصيف كنيد!!


موضوع انشاء : ازدواج را توصیـف کنیـد

پیش بابایی می روم و از او می پرسم:

\\\"ازدواج چیست؟\\\"

بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید:

\\\"این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!\\\"

متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد:

\\\"خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!\\\"

در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم:

\\\"بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!\\\"

بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید:

\\\"نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین

کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...\\\"

بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاغه سر بابا

رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به

سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاغه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.

مامانی گفت:

\\\"در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!\\\"

و من جواب دادم: \\\"در مورد ازدواج\\\"

مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می

اومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می اومد گفت: \\\"حالا می خوای سر من هوو

بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!\\\"

مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.

بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع

انشاء این هفته مون اینه که \\\"ازدواج را توصیف کنید.\\\"

بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: \\\"خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!\\\"

و مامانی هم گفت: \\\"منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!\\\"

بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: \\\"نه! حق با شماست!\\\"

مامانی گفت: \\\"توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!\\\"

بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می

کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: \\\"نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!\\\"

مامانی هم گفت: \\\"آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می

تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!\\\"

پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: \\\"ازدواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ...

راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...\\\"

بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاغه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد،

البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاغه به سر من اصابت کرد.

به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهرم می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشاء در

چشمان خواهرم اشک جمع می شود و وقتی دلیل اشک های خواهرم رو می پرسم می گوید: \\\"کمی

خس و خاشاک رفت توی چشمم!\\\"

البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: \\\"تو در

مورد ازدواج چی می دونی؟\\\" و خواهرم باز اشک می ریزد.

ما از این انشاء نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاغه یا ماهیتابه

به سرمان اصابت کند، این بود انشای من ...

با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!



پنجشنبه 30 مرداد 1393 - 12:41
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 6 کاربر از maede به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: bad_giiirlseykoavideparparvazrehi_bmohammad-reza

ارسال‌ ها : 747
تشکر ها : 1666
تشکر شده : 609
سن کاربر : 19
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 1 /3 /1393
محل زندگی :
گرگان
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
سیستم عامل :
تیم محبوب :
مرورگر من :
وبلاگ من :
پاسخ : 1 RE


خداییش خیلی باحال بود..

بیچاره نتونس انشاشو بنویسه



توسه جمله خلاصه میشم:
اخلاقم سگه
افکارم تکه
امثالم کمه
پنجشنبه 30 مرداد 1393 - 12:54
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 4 کاربر از seyko به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: bad_giiirlavideparparvazmohammad-reza

ارسال‌ ها : 130
تشکر ها : 405
تشکر شده : 95
سن کاربر : 21
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 25 /5 /1393
محل زندگی :
تهران
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
پاسخ : 2 RE


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

خخخخخخخخخخ

خخخخخخخ

خخخخخخ

خخخخ

خخخ

خخخ

ختصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gif



پنجشنبه 30 مرداد 1393 - 13:51
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 3 کاربر از avide به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: parparvazmohammad-rezaseyko

mid.D از سامی بیگی و تهم وپایا

ارسال‌ ها : 805
تشکر ها : 722
تشکر شده : 1483
سن کاربر : 19
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 7 /4 /1393
محل زندگی :
اونجایی که زندگی میکنم
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
سیستم عامل :
اُپراتور :
تیم محبوب :
مرورگر من :
وبلاگ من :
پاسخ : 3 RE




به سلامتی پنگوئن که یه وجب قدشه ولی بازم لاتی راه میره.....!!!
پنجشنبه 30 مرداد 1393 - 18:04
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 3 کاربر از sahel-m به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: parparvazmohammad-rezaseyko

ازخزر تا خلیج فارس -Z

ارسال‌ ها : 619
تشکر ها : 275
تشکر شده : 489
سن کاربر : 17
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 25 /5 /1393
محل زندگی :
روی مخ شما
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
سیستم عامل :
آنتی ویروس :
اُپراتور :
تیم محبوب :
تیم خارجی :
وبلاگ من :
پاسخ : 4 RE




با من تلخ حرف نزن من خودم زهره مارم م م م م م.............عزیزم.............
جمعه 31 مرداد 1393 - 12:39
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 1 کاربر از yasaman14 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: seyko

محسن یگانه:چقدر دیر
ارسال‌ ها : 1905
تشکر ها : 4516
تشکر شده : 2709
سن کاربر : 19
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 20 /4 /1393
محل زندگی :
ايران سراي من
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
سیستم عامل :
آنتی ویروس :
اُپراتور :
تیم محبوب :
وبلاگ من :
پاسخ : 5 RE


آخییییییییییییییی:

حالا باید باباییش بره کلی ماهیتابه و ملاغه بخرهتصویر: /weblog/file/forum/smiles/18.gif




جمعه 31 مرداد 1393 - 14:00
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 2 کاربر از mohammad-reza به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: seykobad_giiirl

ارسال‌ ها : 747
تشکر ها : 1666
تشکر شده : 609
سن کاربر : 19
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 1 /3 /1393
محل زندگی :
گرگان
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
سیستم عامل :
تیم محبوب :
مرورگر من :
وبلاگ من :
پاسخ : 6 RE


محمد رضا به فکر چه چیزایی هستیا..



توسه جمله خلاصه میشم:
اخلاقم سگه
افکارم تکه
امثالم کمه
جمعه 31 مرداد 1393 - 14:52
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 2 کاربر از seyko به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohammad-rezabad_giiirl




پرش به انجمن :