توهم جالب یک مرد...


زمان جاری : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 10:27 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم




تعداد بازدید 639
نویسنده پیام

عشق من _ناصر صدر
ارسال‌ ها : 1580
تشکر ها : 887
تشکر شده : 920
سن کاربر : 22
عضویت : 18 /3 /1393
محل زندگی :
تهران
شناسه یاهو :
حالت من :
سیستم عامل :
اُپراتور :
تیم محبوب :
مرورگر من :
توهم جالب یک مرد...


مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه.

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.



شنبه 31 خرداد 1393 - 13:57
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 5 کاربر از bad_giiirl به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: parparvaztiti1999mohammad-rezamilad-cr7niloo

...

ارسال‌ ها : 1521
تشکر ها : 1028
تشکر شده : 2457
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 21 /5 /1393
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
سیستم عامل :
مرورگر من :
وبلاگ من :
پاسخ : 1 RE











سه شنبه 11 شهریور 1393 - 09:07
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 2 کاربر از saeh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohammad-rezamilad-cr7

هنوزم همونم

ارسال‌ ها : 17
تشکر ها : 15
تشکر شده : 10
سن کاربر : 17
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 4 /1 /1394
محل زندگی :
تهران
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
تیم خارجی :
پاسخ : 2 RE




ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ …!
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ لیوانها ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻟﻮﮐﺲ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ،ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ .
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ، ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧ
سه شنبه 04 فروردین 1394 - 16:37
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 2 کاربر از maryam-17 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohammad-rezamilad-cr7

محسن یگانه:چقدر دیر
ارسال‌ ها : 1905
تشکر ها : 4516
تشکر شده : 2709
سن کاربر : 19
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 20 /4 /1393
محل زندگی :
ايران سراي من
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
سیستم عامل :
آنتی ویروس :
اُپراتور :
تیم محبوب :
وبلاگ من :
پاسخ : 3 RE





سه شنبه 04 فروردین 1394 - 17:00
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 1 کاربر از mohammad-reza به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: milad-cr7

ارسال‌ ها : 559
تشکر ها : 53
تشکر شده : 356
سن کاربر : 17
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 30 /5 /1393
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
سیستم عامل :
آنتی ویروس :
تیم محبوب :
تیم خارجی :
پاسخ : 4 RE


لایکم



سه شنبه 04 فروردین 1394 - 22:55
ارسال پیام نقل قول تشکر

تهران از بابک جهانبخش

ارسال‌ ها : 941
تشکر ها : 574
تشکر شده : 1039
سن کاربر : 16
تــــَولــُد :
[Custom_Field_Content]
عضویت : 9 /6 /1393
محل زندگی :
اصفهان
آیدی لاین :
[Custom_Field_Content]
حالت من :
سیستم عامل :
اُپراتور :
تیم محبوب :
تیم خارجی :
وبلاگ من :
پاسخ : 5 RE




چهارشنبه 05 فروردین 1394 - 19:52
ارسال پیام نقل قول تشکر




پرش به انجمن :