زمان جاری : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 9:31 بعد از ظهر
ارسال ها : 1376
تشکر ها : 864
تشکر شده : 1254
تــــَولــُد : [Custom_Field_Content]
عضویت : 30 /9 /1392
محل زندگی : تهران
آیدی لاین : [Custom_Field_Content]
|
پاسخ : 85 RE
یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد. . . . اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه... روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. . . ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. . . چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! . . نتیجه اخلاقی این ماجرا . . . . . . . . . . . . . . . پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند
[align=center]  [/align]
|
|
دوشنبه 09 دی 1392 - 13:04 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از galavizh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
saeed_detect ✜
|
|